در مقالهي پیشین، پس از بیان خلاصهداستان نمایشنامهی آقای گیل، فضا، درونمایه و موضوع مشخص شد. سپس به وجوهی از شخصیتها- به ترتیب ورود در صحنههای نخست- پرداخته و کارکرد ویژگیهای معرف آنها در ساخت رابطه، پیشبرد داستان و ایجاد کشمکش بررسی شد.
دیالوگ، مونولوگ و سُلولوگ، آرزوها، اهداف و طیفی از احساسات شخصیتها را وصف میکنند و به فرمهای متنوعی ذهنیات و باورهای هر یک را بر میسازند. در ادامه از دیالوگ، بهعنوان حیاتیترین عضو یک نمایشنامهی چندشخصیتی حرف میزنیم و نقش آن را در صحنهای از داستان آقای گیل میکاویم. اگر دیالوگ را مثل یک «دست» فرض کنیم، هر یک از انگشتهای این دست، هنری در ساخت درام دارند:
انگشت یکم- توزیع اطلاعات
اطلاعات در طول پردهها به شکلی مهندسیشده توزیع میشود. این اطلاعات جزئیات مهم زندگی شخصیتها را حین قصه و پیش از آن شامل میشود. همینطور میتواند تغییراتی در سطح فرافردی و اجتماعی، زمانهای که داستان در آن میگذرد و تاثیر آن بر زیست شخصیتها را بیان کند. هر چه هست، حجم زیادی اطلاعات گذشتهی شخصیتها به درد نمایش نمیخورد؛ چراکه تناسبی با اکنونیت داستان نخواهد داشت. حوادثی را که پیش از شروع داستان برای شخصیتها رخ داده و در شکلگیری درام نقش موثری ایفا میکنند «پیشداستان» مینامیم. پیشداستان، به شکلی وسواسگونه باید خرج شود تا تاثیری جاری داشته باشد.
انگشت دوم- ساختن رابطهی بین شخصیتها
هر شخصیتی چه نگاهی به دیگر شخصیتها دارد؟ کدامیک دوستدار هماند و کدامیک نسبت به هم خصمانه رفتار میکنند؟ کدام شخصیتها هرگز با هم روبرو نمیشوند اما در غیاب دیگری، روی سرنوشت هم تاثیر میگذارند؟ اهداف شخصیتها چه میزان با هم ضدیت یا توافق دارد؟ هر کدام از افراد چهقدر از شخصیتهای پیرامونشان تاثیر میپذیرند و این تاثیرپذیری چه نقش دراماتیکی دارد؟
انگشت سوم- ساختن حسوحال داستان
شاید حسوحال چیزی شبیه ژانر باشد؛ رفتار و گفتار شخصیتها بهتنهایی و در تعامل با هم فضایی کمیک ایجاد میکند یا تراژیک؟ هراس میآفریند یا تصویری ابزورد ترسیم میکند؟ در رویا و کابوس میگذرد یا مثل گزارش یک واقعهی مستند جنگی یا تاریخی است؟ حال و هوای عاشقانهی آن پررنگتر است یا رازآلود و دلهرهآور است؟ حسوحال داستان البته از درونمایهی اثر تاثیر میپذیرد. هرچند برخوردهای متنوعی با درونمایهای ثابت میتوان داشت.
انگشت چهارم- کنشمندی
این انگشت، قلب تپندهی دیالوگ است. دیالوگ بیکنش، کشمکشی هم نمیآفریند و متنی ایستا و دور از قصهگویی را نتیجه میدهد.
انگشت پنجم- پیشبردن داستان
اگر دیالوگ، رابطهي بین شخصیتها را بسازد، اطلاعات مربوط به پیشداستان هر شخصیت و ویژگیها و نقش هر یک را در صحنهها بهاندازه و بهجا به کار بگیرد، حسوحال مناسب با آدمها و قصهشان را بیافریند و انواع کشمکش را شکل بدهد، آنوقت داستان روی خط اصلیاش به سمت نقطهی اوج و گشایش حرکت میکند.
حالا که با ویژگیهای یک دیالوگ خوب آشنا شدیم، وارد صحنهای از نمایشنامهی آقای گیل میشویم و دیالوگ را در آن واکاوی میکنیم. در این صحنه، برای نخستین بار بزرگترین (فروغ) و کوچکترین (مهری) دختر آقای گیل با یکدیگر تنها شده و گفتگو میکنند.
چه اطلاعات مفیدی از گذشته و حال شخصیتها دریافت میکنیم که داستان را میسازد؟
مهرانگیز طرحهایی را که قرار است در نمایشگاه نقاشی ارائه کند به فروغ نشان میدهد. طرحهای مهری، توجه فروغ را جلب میکنند به تصویری عجیب از طراح. مهری اما، ترکیبی از تصویر خود و مادرش را در چهرهای که رسم کرده میبیند. یک گره روانشناختی بین مهری و مادرش وجود دارد. همچنین فروغ به یاد میآورد که خواهرش جایزهی معتبری برای یکی از طرحهایش برنده شده اما نام جایزه را بهاشتباه بیان میکند. نامی که چندان مهم نیست. همین که فروغ این اتفاق را به یاد داشته نشانهی توجه او به مهری است. نمایشگاه نقاشی، رویدادی ارزشمند در زندگی یک طراح است، اما طراح حال روحی و خانوادگی متعادلی ندارد!
این صحنه، تاثیر مادر را از گذشته در رشد مهری نشان داده و روانپریشبودن مادر را توضیح میدهد. در اینجا میفهمیم که هنگام زایمان مهری، روانپریشیِ مادر آغاز شد. شغل فروغ به کار میآید. یک روانپریش و یک روانشناس همخانهاند. آيا فروغ برای درمان مادرش این انتخاب را کرده است؟
سپس فروغ، چهرهی مشترک در طرحهای مهری را یک «گره» میخواند؛ عقدهای پروژکتیو. این اصطلاح روانشناختی درواقع مکانیزمی دفاعی است که به صورت فرافکنی احساسات نامطلوب بر اشخاص یا پدیدههای دیگر نمود پیدا میکند. فروغ برای گشودن این گره، آزمایش رورشاخ را در کلینیکش- که آزمایشی معروف و ساده با استفاده از تصاویر جوهری است- برای پیبردن به عقدههای پروژکتیو مهری پیشنهاد میدهد. آیا این پیشنهادی خیرخواهانه است یا صرفا ناشی از شهوت علمی او؟
همچنین پی میبریم که مهری در گذشته قرار و تماسها بیشتری داشته و زمانی هم در ایتالیا بوده است. فروغ اینگونه میانگارد که مهری پیش از سفر به ایتالیا شادتر بوده است.
رابطهی بین شخصیتها چگونه ساخته میشود؟
فروغ طرحهای مهری را تحسین کرده و بااهمیت میخواند، پس او از نظر فروغ نقاش خوشدستی است.
اینکه مهری نظر فروغ را میپرسد وجهی مثبت از رابطهی بین دو خواهر نمایان میشود. بازآفرینی چهرهی مادر توی نقاشی، جلوهای از رابطهی بین مهری و مادرش را نشان میدهد. مهری نسبت به حبسشدن و باقرصخواباندن مادر رضایتمند نیست، اما در برابر تصمیم فروغ تسلیم است و اصلا خود را بهخاطر مادر به آب و آتش نمیزند. در پایان صحنه، او از بودن در خانه احساس خفگی میکند که این نشانگر رابطهی سرد میان مهری و تالار بزرگ آقای گیل است.
مهری و فروغ تا حد مناسبی در جایگاه مستقل خود قرار دارند و مقابل همدیگر کم نمیآورند. نه نسبت به هم خصمی دارند و نه محبتی شدید بینشان جاری است. مهری از پیشنهاد آزمایششدن برای درمان استقبال نمیکند؛ نه فروغ او را مجبور کرده و نه او از سرباززدن میترسد. این دو نفر با هم راحتند و به نظر میرسد هر دو در جایگاه دو بالغ در حال تبادل اطلاعاتند.
فروغ به ورود و طعنهی جمشید اعتنایی نمیکند، مهری هم گفتگویش را درباره خودش پی میگیرد تا آن را با شعر فروغ فرخزاد به پایان برساند.
حسوحال داستان در این صحنه چگونه است؟
صحنهای نسبتا آرام بدون تنش بالا شکل میگیرد. حسوحال این صحنه، وضعیت نسبتا پیچیدهی روانی، پریشانحالی و تبدیل رنج به اثر هنری را نشان میدهد. با اینکه در این صحنه، گفتگویی خواهرانه جریان دارد؛ اما یک وضعیت ناخوشایند روانی مهری و مادرش را تسخیر کرده است. حسوحال اثر بهطورکلی تراژیک است و انگار روانشناس ما، مهری را توی کلینیک روانشناسیاش ملاقات میکند.طرحهای هیولادار، تحلیل ارائهشده از سوی فروغ- بر مبنای تجربه- دربارهی روان مهری و ربطدادن وضعیت مادر به تولد مهری، فضایی نسبتا سرد و اندوهناک را ایجاد میکند.
آیا دیالوگها کنشمند هستند؟
برای جستجوی کنش و واکنشها به سراغ دیالوگهایی میرویم که تنشزا بودهاند.
مهری از فروغ برداشت روانشناختیاش را نسبت به طرح میخواهد. فروغ در پاسخ و اندیشه، مهری را فرورفته در احساس گناه میداند. مهری انکار میکند و خودش را مقصر نمیداند، چون او به قدر کافی تاوان تولد از این مادر را پس داده است. فروغ این انعکاس روی صفحهی طرحریزی را نشانهی گناه و ترحمی میداند که در وجود مهری خانه کرده است؛ گرهای که خودش را روی کاغذ نقاشی بازتابیده است.
در لحظهی گشایش صحنه، وقتی موسیقی قطع میشود، فروغ اعلام میکند که طرح عجیب مهری نشانگر گرهای روانی در اوست. البته گرهای کوچک. فروغ میل به انجام آزمایش رورشاخ روی مهری دارد که با بیمیلی مهری روبرو میشود.
فروغ، گذشتهی مهری را سرحالتر به یاد میآورد و مهری با اندوهی کنایی جواب او را از زبان فروغ فرخزاد میدهد.
داستان در این صحنه چگونه پیش میرود؟
طوطی و داود از صحنه خارج شدهاند. مهری از حیاط به تالار میآید. تالاری که به او احساس خفگی میدهد. هوا سرد است و او کنار خواهر نشسته و از مادر خبر میگیرد. مادر طبق معمول توی اتاقش به مدد قرص خوابانده شده و فروغ توی فکر است و دارد کمی استراحت میکند.
موضوع این دیالوگها، طرحهای نقاشی مهری دختر چلاق کوچک اما به نظر خوبچهرهی خانواده است.
در اینجا در طول دیالوگها از حرفهی هر دو خواهر برای پیشبرد داستان بهره برده میشود.
یک بار دیگر مرور میکنیم؛ مهری طرحهایش را روی میز گذاشته و فروغ با دیدن یک نمای مشترک میان همهشان شگفتزده میشود و به فکر میافتد. در اینجا بحثی سر شباهت طرح به مادر شکل میگیرد. طرحی که از نظر مهری شکل هیولا و از نظر فروغ یک نمای بازتابیده از روان گرهمند مهری است. منتها تحلیل فروغ به نظر صادقانه و خیرخواهانه است؛ در ارتباط با وضعیت روانی مهری که استنباطی از نقاشیهای او است.
پس هم به وضعیت درونی شخصیت مهری پرداخته میشود و هم فروغ از ویژگی ظاهری شغلیاش استفاده میکند. در اینجا سعی میشود که از تاثیر روانی مادر روانپریش بر روان یکی از فرزندان گفته شود.
سرانجام مهری با تکهشعری از فروغ فرخزاد با حالی اندوهناک و بیتفاوت نسبت به واکاوی فروغ خارج میشود و فروغ را با جمشید تنها میگذارد.
در نوشتهی بعد صحنهی پرتنشی را با حضور فروغ و جمشید- برادر گوشهگیری که دکترای فلسفه دارد- شخم میزنیم تا باز هم با شیوهی بهکارگیری فنون داستانپردازی و دیالوگنویسی اکبر رادی در راه سفر به نقطهی اوج کشمکش بیشتر آشنا شویم.
آخرین دیدگاهها