گفتاری در باب «مسئولیت اجتماعی»

امیدوار بمانیم یا نومید شویم؟ نقش هر یک از ما در وضعی که دچارش هستیم چیست؟

خواستم من هم در این نابسامانی حرفی برای گفتن داشته باشم. خواستم نشان دهم من هم دغدغه‌ی مسئولیت‌پذیری اجتماعی را دارم. خواستم از کنشگری و از مسئولیت بگویم. به همین خاطر به ذهنم رسید که در آغاز به شعر چنگ بزنم:

بوریس نُواک، شاعر اسلوونیایی، می‌گوید:

«میان دو واژه، خاموش‌ترین را برگزین

میان سخن و خموشی، شنیدن را برگزین

و میان امید و نومیدی،

امید را که تاب‌آوردنش سخت‌تر است.»

در وضعیتی این‌چنین، شاید به‌کلی از دیگران نومید شویم، اما امید به خودمان را که نباید از دست بدهیم؛ که اگر جز این باشد زندگی پوچی محض است. شاید ویدئوی معروف بهرام بیضایی را دیده باشید که در آن از ناامیدشدن به قصدِ تغییر حرف می‌زند. نومیدی محرک است؛ نومیدی از بیرون توأم با امید به درون.

 شفیعی کدکنی در شعری، از «روشنایی درونی و تیرگی بیرونی» می‌گوید:

«چشم بر هم می‌نهم هستی چراغانی‌ست

روشن اندر روشن و آفاق در اشراق

می‌گشایم چشم، می‌بینم چه زهرآگین و ظلمانی‌ست.

آن‌که این دشواره پاسخ گوید، آيا کیست؟

– در کدامین سوی باید زیست؟

 در ظلام ظالم بر من؟

 یا در این آفاق پر اشراق

 روشنِ در من؟»

شاید یک برداشت از این شعر، پناه‌بردن به خلوت و تخیل خود، و دوری از واقعیت تلخ بیرونی باشد؛ پرسشی که برای انتخاب دشوار میان این دو مطرح می‌شود. اما از نگاهی دیگر- و نه خیلی دور- می‌توان گفت: ما همگی تا آخرین لحظه‌ی عمر، «یک روشنایی درونی» یا همان «امید» در خودمان داریم. و من از عبارات شعر بالا، امید به خود، و زیستن در آفاقِ پراشراق خود را برداشت می‌کنم. همزمان که آن «واقعیت تلخ بیرونی» را می‌پذیرم؛ یعنی پاسخ من، رجوع به درون خود و زیستن در واقعیت نامطبوع جامعه است؛ به امید اینکه با شروع از خود، آن «ظلمتی» که هست، رنگ ببازد و همگون با درون تک‌تک ما شود؛ مایی که روشنایی درونی‌مان را بازشناخته‌ایم.

همین شاعر، در شعری دیگر که مفهوم «نومیدی از دیگران»، «مسئولیت‌پذیری» و «ازخود‌آغازیدن» را در خود دارد مي‌گوید:

«ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن»

 

اگرچه این متن مستقیمن درباره‌ی شعر نیست؛ اما با این وصف، کارکرد شعر در جامعه‌ی حاضر چیست؟ شعر ابتدا احساس را تحریک می‌کند، به هیجانت می‌آورد و به تفکرت وا می‌دارد. آنگاه می‌توانی کنشی برخاسته از برداشت شخصی‌ات در خدمت زندگی فردی یا روابط اجتماعی‌ات داشته باشی.

من در مناسبت‌های اجتماعی، یا بهتر است بگویم در بحران‌های فرافردی که اثرش را مستقیمن روی کیفیت زندگی فردی‌مان می‌گذارد، در اولی و دومی گیر کرده‌ام؛ یعنی در «به‌هیجان‌آمدن» و «به‌تفکر‌واداشته‌شدن». انگار که مایه‌ی کنشگری جدی اجتماعی را ندارم.  اگرچه «نوشتن» خود می‌تواند بزرگترین و تیغ‌دارترین کنش باشد، اما گمان می‌کنم که وقتی پای چنین مسائل حساس و مهمی به میدان می‌رسد، نه می‌توانم از حدی فراتر بروم و نه قادرم تاثیر عمیقی بگذارم. البته چندان هم خودم را- به تنهایی- زیرسوال نمی‌برم؛ واقعیت این است که غالبمان از تاثیرگذاری عمیق، و ایفای نقشی پررنگ و موثر در چنین وضعیتی عاجزیم؛ که اگر نبودیم، تن به هر خفتی نمی‌دادیم. هرچند می‌دانم که ترس‌ها و ناآگاهی‌مان بزرگترین موانع ما هستند.

حقیقت این است که ما- و فقط خود ما- مسئول اصلی برون‌رفت از وضعیت کنونی هستیم. همگی می‌دانیم که عوامل متعددی در شکل‌گیری وضع موجود موثر بوده‌ است؛ عوامل خارجی چون تحریم، تصمیم‌گیران کنونی‌مان، و خودمان. اما ما معمولن دیرتر از همه به خودمان رو می‌کنیم. این فقط خود ما هستیم که می‌توانیم از این شرایط خارج شویم. اگر تنها گلایه کنیم و امید به و انتظار از سازندگان این شرایط و کسانی که وضعیت را اینگونه می‌پسندند داشته باشیم، چیزی عوض نمی‌شود.

همه‌ی ما می‌بینیم و گلایه می‌کنیم. وقتی مسئولیت فردی در قبال تغییرات اجتماعی را نمی‌پذیریم، دیگر چه حقی می‌توانیم داشته باشیم که به عاملان اصلی این شرایط خرده بگیریم؟ اعتراض، حق ماست یا وظیفه‌ی ما؟ وظیفه‌ی ما کنش‌گری است. از جایی‌ به بعد، تک‌تک‌ ما، بدل به عامل اصلی می‌شویم؛ شاید هم مدت‌هاست که شده باشیم! با هیچ‌نکردنمان. شاید بگوییم «ما نه رمقی داریم، نه زورمان می‌رسد؛ تجربه‌های پیشین را به یاد بیاور!».

پس به‌راستی چه باید بکنیم؟ اصلن درد اصلی‌مان را می‌شناسیم؟ ما قشرِ متوسطِ به اصطلاح روشنفکری که حرف‌های قشنگ می‌زنیم و همه‌چیز را می‌سنجیم، چطور؟ چه راه‌حل واقعن موثری در چنته‌مان داریم؟ اگر اعتراض موثر است، پس چرا تنها اقلیتی اقدام به این کار می‌کنند و دیگران- از جمله خود ما- ویدئوهای آن‌ها را دست‌به‌دست می‌کنیم و «آه و افسوس» سر می‌دهیم و حرص می‌خوریم؟ اگر اعتراض موثر نیست آیا مشکل از شیوه‌ی اجرای آن است؟ آیا می‌توانیم اعتراض خود را به شیوه‌ای طعنه‌آمیز- مثلن در قالب تظاهراتِ سکوت‌- ابراز کنیم؟

پیش از این خواستم بگویم که یک کنش کوچک، نخریدن کالاهایی‌ست که افزایش قیمت داشته‌اند، به این امید که تغییری رخ دهد. وقتی همگی یکدل بشویم (ما قشر متوسطی که اکثریت را تشکیل می‌دهیم و مي‌توانیم مدتی را با جایگزین غذایی تحمل کنیم)، صدای نانوا و مرغ‌فروش و اصناف مربوطه هم در می‌آید. همین فکرها در سرم سبک‌سنگین می‌شد؛ زیر دوش حمام، توی اتوبوس، در راه سلف دانشگاه و حین نوشتن پشت میز، که اقتصاددانی از گوشه‌ای- محترمانه- گفت: عزیزم، دست نگه‌‌دار! تورم کنونی از نوع «فشار هزینه یا Cost push» است و وابستگی مستقیم به تحریم و قیمت‌ دلار دارد. این تورم با تورم «کشش تقاضا یا Demand pull» فرق دارد؛‌ تورمی که رویکردمان در قبالش باید این باشد که «نخریم تا بگندد!».

اما اگر ایده‌ی فوق، ایده‌ی خوبی نیست؛ چه چاره‌ای باید اندیشید؟ به‌گونه‌ای اعتراض کنیم تا توافق کنند و تحریم‌ها برداشته شود؟ آیا این کار را می‌کنیم؟ آيا آن کار را می‌کنند؟ اگر هرگونه اعتراضی را حذف کنیم، آیا تبدیل می‌شویم به روشنفکر زبان‌دراز بی‌عمل، یا توسری‌خورده‌ای که حتا صدایش هم درنمی‌آید؟

در هر حال کنش باید از سوی ما روی دهد. فرقی ندارد تورم از چه نوعی است. اگر درستش نخریدن است، پس جمعی از ما که هنوز به آن میزان درماندگیِ قشر ضعیف جامعه نرسیده، یکدل شویم و نخریم. اگر راه دیگری وجود دارد، پس هوشمندانه و نه از سر هیجانی کور، اقدام کنیم. این را هم می‌دانیم که هر کنشی عواقبی به‌دنبال دارد. باید این عواقب را در راستای تحقق هدفی روشن و ارزشمند، از پیش بپذیریم؛ هدفی که مستقیمن با معیشت و سلامت ما و همنوعان‌مان سروکار دارد.

برای تغییر، متناسب با تعریف درست و جامع مسئله، و همراه با شنیدن حرف حساب از زبان آنکه اشراف بر مسئله دارد، باید کنشی اتخاد کرد. گاهی سکوت و گاهی فریاد می‌تواند جوابگو باشد. اگر فقط بنشینیم و نظاره‌گر باشیم، توقع داریم چه بهبودی حاصل شود؟

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *